یادنامه شادروان اخو ان ثالث

به حیرتم که در آزار ماچرا کوشند
که کس ندیده درآزار هیچ کس مارا

دوترک چشم تو آشو بگر سیه مست اند
ولی به طیره گرفته ست این عسس مارا

غریق و مست می زنده رود و کارونیم
جه نسبت است بدان ساحل ارس مارا؟

شکوفه هنرم"ظلم بین که گردون کرد
ا سیر پنجه یک مشت خار و خس مارا

چز"آسمان" که بود"آشنای "اخترمن
"امید"امید نباشدبه هیچ کس مارا


بابا افضل

آنهاکه ستاره می پرستندخرند

زیراکه بزیربارسالوس درنذ

مشتی خرخرقه پوش دربوته آز

چون سیم گدازندکه ذربندزرند

روان شاد.اخوان ثالث

اگررها کند ایام ازین قفس ما را
سبوی باده و گلبانگ چنگ بس ما را

شکوفه ها رابشکفتند و باغ پر گل شد
ولی به برگ گلی نیست دسترس ما را

هواخوش است وچمن دلکش است"ومی خشکد
به دل شکوفه شوق وگل هوس مارا

بهارپابه رکاب است وپای مادربند
رهاکنید خدارا"ازین قفس مارا

بزرگوارفیض کاشانی

یکنظر مستانه کرد ی عاقبت

عقل رادی وانه کردی عاقبت

یک نظرمستانه کردی عاقبت
عقلرادیوانه کردی عاقبت
باغم خودآشناکردی مرا
ازخودم بیگانه کرذی عاقبت
سوختی درشمع رویت جان من
چاره ی پروانه کردی عاقبت
قطره ی ا شک مراکردی قبول
قطره راذردانه کردی غاقبت
کردی اندرکل موجودات سیر
جان من کاشانه کردی عاقبت
زلفراکردی پریشان خلق را
خان ومان ویرانه کردی عاقبت
موبه موراچای دلها ساختی
موبه دل هاشانه کردی عاقبت
دردهان خلق افکندی مرا
فیض را افسانه کردی غاقبت













باغبان.بهروز

دلگیر ترازخرابه ای متروکم

درفلسفه ی خلقت خودمی پوکم


بایدبه خداجگونه ایمان آورد؟

وقتی به خودم درآینه مشکوکم