بر در خانه دشمن!/مهدی سهلی



من چو آیینه زدنیای صفا می آیم

پیش جور تو به تسلیم و رضامی آیم

*

ساز نازک دلم و تار من از دام خیال

که زآهنگ نسیمی به نوا می آیم

*

ناله ای گر که بر آری زسرصدق و صفا

بادل خسته به دنبال صدا می آیم

*

رهرو کعبه ی مهرم من و با گرد سفر

تا در مرو ه ی دل ها زصفا می آیم
*
کینه ی کس بدلم راه ندارد هرگز
بر در خانه ی دشمن به دعا می آیم
*
دشمنا! در رخم گر که ببندی همه شب
چون نسیم سحر از پنجره ها می آیم
*
ای غریبان! همه شب با دل درد آلو ده
همره اشک به بالین شما می آیم
*
چشم بیمار تو را دیده و جان یافته ام
نظری کن که به امید وفا می آیم
*
خواجه زرطلب از کعبه چو می آمدگفت:
از مِنا بار دگر سوی مُنا می آیم
*
آسمانا! زه شب تیره به پر واز خیال
گریه آلوده به دیدار سُها می آیم

***



























 


فرهاد یکه تاز/مهدی سهیلی


در سوختن دلیرم در نغمه یکه تازم

چنگم که می خوروشم شمعم که می گدازم

*

بابال نغمه هر صبح برآسمان شوقم

با چنگ زهره هرشب در عرش اهتزازم

*

پروانه میگریزد از آتش درونم

شمعست و اشک حسرت هنگام سوزو سازم

*

خوش دولتیست آن دم کز عشق و شور مستی

در حالت دعا یم در خلو ت نیا زم

*

کی میرود زیا دم آن جذ به ها که گاهی

با نُدبه در سکوتم با گریه در نمازم؟

*

تاری ز زلف یاری یک شب به چنگم آمد

گفتم که چیستی؟گفت:من قصه یی درازم!

*

چشمان او به مستی گفتا که: دلفریبم

ناز نگاه گرمش گفتا که: دلنوا زم

*

من نغمه ام سرودم نایم نوای عودم

با ناله در عراقم با مویه در حجا زم

*

سلطان وقت خویشم در زیر قصر گردون

با یار همزبانم وز خو اجه بینیازم

*

دیوانه ی زمانم در عشق جان فشانم

مجنون کوچه گردم فرهاد یکه تازم!


***






پروانه باز!/مهدی سهیلی

*تو از عشق حقیقی بی نیازی*
*دو رنگی کهنه کاری صهنه سازی*
*تو یار مانیی عاشق تراشی !*
*تو شمع ما نیی "پروانه بازی!"



نقش بینگار!/ مهدی سهیلی

به بستان ها نسیم نوبهارم
به جنگل ها سرود آبشارم
*
به هر صحرا پیام فرودینم
به هر گلشن نوای جوی بارم
*
به چشم مهوشان الماس اشکم
به گوش نازنینان گوش وارم
*
زعهد کودکی درس محبت
چه خوش تعلیم دادآموزگارم
*
منم نقاش و با اشکی چو شنگرف
زنم بر چهره نقش بی نگارم!
*
گلنداما ! به گیسوی تو سوگند
که بی چشمان مستت در خمارم
*
اگر یارم شوی منّت پذیرم
وگر خوارم کنی خدمت گذارم
*
اگر جان بردم از چنگ غم تو
به چشمانت که ازجان شرم سارم
*
من آن یعقوب غمگینم که عمریست
زهجران دو یوسف! اشکبارم
*
زمانه دیدن من بر نتابد
که چون خاری به چشم روزگارم
*
بدر بردم زمیدان گوش معنی
که در دشت بلاغت تکسوارم
*
به جمع دوستان صفرم زتسلیم
وگر دشمن برآید صد هزارم!
*
غلام آن حریفانم که دانند
به ملک لفظ و معنی شهریارم
*
رسد روزی که دشمن هم زخجلت
گل اشکی فشاند برمزارم!

 *** 


کو هوشیار؟ /مهدی سهیلی

*بالا ی تورا که دیدکو پست نشد؟*
*یا پای کشید از تو و ازدست نشد*
*
*کو عارف هشیارکه با دیدن تو*
*از گردش جام نگهت مست نشد؟!*

***