3
بوقلمون
هر آنکه بو قلمون گشت و رنگ رنگ آمد
مقام و جاه و زر و سر وتش به چنگ آمد
کسی که بی جهت از خرج زندگی نالید
به نزد اهل خرد حرف او جفنگ آمد
اگر به کشور ما قالی از هلند آرند
عجب مدار
3
بو قلمون
هر آنکه بوقلمون گشت و رنگ رنگ آمد
مقام و جاه و زرو ثروتش به چنگ آمد
کسی که بی جهت از خرج زند گی نالید
به نزد اهل خرد حرف او جفنگ آمد
اگر به کشور ما قالی از هلند آرند
عجب مدار،وکیل خوی از فرنگ آمد
در این زمانه نه تنها منم گرسنۀ شهر
هر آنکه گشت معلّم سرش به سنگ آمد
فشار زندگی آن قدر ماند بر دوشم
که پای طاقت من سست گشت و لنگ آمد
اتاق تنگ و یقه تنگ و راه روزی تنگ
ز تنگنای جهان جان من به تنگ آمد
چو بنده عاقبتش روشنست هر شخصی
که برد نسیه و با کاسبان به جنگ آمد
نگار من که به مکتب برفت و خط بنو شت
زسوی مدرسه مست آمد و ملنگ آمد
مرا میان رهش دید و راه دل را زد
به سوی مخلصش آمد چه شوخ و شنگ آمد
در آن میانه عیالم زدور پیدا شد
همان که شهد لبش بهر من شرنگ آمد
کشید نعره که "آی بی حیای اکبیری"
صدا نگو که چنان غرّش پلنگ آمد
گرفت لنگۀ ارسی و بر سرم کوبید
چنان که از دهنم بانگ ونگ و نگ آمد
شبش میان من و خانمم جدل ها بود
ولی ز خانۀ زاحد نوای چنگ آمد
صفهۀ شماره 29و30 قهوه قند پهلو