-
[ بدون عنوان ]
شنبه 20 دی 1393 15:07
*گر من زمی مغانه مستم هستم* *ور کافرو رندو بت پرستم هستم* *هر طایفه یی بمن گمانی دارند* *من زان خودم چنانکه هستم هستم* * * * *می نوش کنیم لیک مستی نکنیم* *الا به قدح دراز دستی نکنیم* *دانی غرضم زمی پرستی چه بود* *تا هم چو تو خویشتن پرستی نکنیم* * * * *یا قوت لب لعل بدخشانی کو* *وان راحت رو ح و راح ریحانی کو* *من گر جه...
-
قهوۀ قند پهلو*گردآورنده امید مهدی نژاد
شنبه 20 دی 1393 02:27
آن اوایل تا تجلی مینمود هی به بنده بی مهلی می نمود وقتی آن مه در دلم جا می گرفت زود جوراب دلم بو می گرفت از وجود عقل خالی می شدم روزو شب حالی به حالی می شدم بهر آن لیلی که بُد بی مهر و سرد کار ها کردم که مجنون هم نکرد من به ریش خویش بیگودی زدم نیمۀ شب عینک دودی زدم تا ببینم بنده روی ماه او دوست گشتم با سگ خبگاه او بود...
-
اشعار طنز *امید مهدی نژاد
یکشنبه 7 دی 1393 00:24
4 نوستالژی ای نان و پنیر و هندوانه! ای طرفه غذای جاو دانه! ای بوی خوش تو در مشامم! ای قاتق صبح و عصر و شامم! تو قاتق روز مرّه بودی بهتر زکباب برّه بودی چون صبح زخواب می پریدم یک قاچ بزرگ می بریدم یک تکه پنیر و یک عدد نان کنجی بنشین و هی بلنبان چون ظهر می آمدم به خانه نان بو دو پنیر و هندوانه شب نیز همین بساط برپا گه...
-
اشعار های طنز آمیز *امیدمهدی نژاد
شنبه 6 دی 1393 23:05
3 بوقلمون هر آنکه بو قلمون گشت و رنگ رنگ آمد مقام و جاه و زر و سر وتش به چنگ آمد کسی که بی جهت از خرج زندگی نالید به نزد اهل خرد حرف او جفنگ آمد اگر به کشور ما قالی از هلند آرند عجب مدار 3 بو قلمون هر آنکه بوقلمون گشت و رنگ رنگ آمد مقام و جاه و زرو ثروتش به چنگ آمد کسی که بی جهت از خرج زند گی نالید به نزد اهل خرد حرف...
-
اشعار طنز امید مهدی نژاد
جمعه 5 دی 1393 00:55
2 دیش نامه ای دیش تو بر بام و تو از دیش به تشویش تشو یش رها کن که مصونی تو ز تشویش پنهان چه کنی دیش دو متری به سر بام؟ یک سوی بنه پو شش و از دیش میند یش از تاری تصویر مباش این همه دلگیر از بابت ترفک منما این همه تشویش مر غوب نبوده ست مگر نوع ال.ام.بی؟ کاین سان به تو تصویر دهدمحوو قاراشمیش شب تا به سحر برسر با می پی...
-
اشعار طنز امید مهدی نژاد
پنجشنبه 4 دی 1393 23:48
1 بی چاره "تک تک سا عت چه گو ید؟"گوش دار گویدت بیدار باش ای هوشیار! صبح تا شب در صف واحد بایست تا رود از دست تو صبر و قرار توی کاخ عدلیه بی خود بگرد تا شوی بی گانه از یار و دیا ر از جفا و ظلم صاحب خانه ات هی بزن بیهوده فریادو هوار هی نگو آخر "اضافاتم چه شد؟" جان من! آخر کمی طاقت بیار این عجب نبود...
-
*اشعار طنز*امید مهدی نژاد*
پنجشنبه 4 دی 1393 23:05
پرسش دهی بوی گل ها بهاری مگر؟ کنی فتنه بر پا شراری مگر؟ تمامی ندارد سخن گفتنت حکا یات دنباله داری مگر؟ تو را ناز و خمیازه قاطی شده است بمیرم الاهی خماری مگر؟ چه آشفته و در هم و بر همی ترا فیک بی بند و باری مگر؟ ندیدم زتو هیچ خیر و ثمر رقیب درخت چناری مگر؟ همه جانب اغنیا می روی عزیز دلم خاویاری مگر؟ چرا رفته ای جزو...
-
*حضرت خیام بزرگ مرد شاعر ایرانی
چهارشنبه 3 دی 1393 23:00
تا ظن نبری که من به خود موجودم یا این ره خونخواره به خود پیمودم چون بود حقیقتی من از او بودم من خود که بدم کجابدم کی بودم * * یزدان که گل وجود ما می آراست دانست زفعل ما چه بر خواهد راست بی حکمش نیست هر گناهی که مراست پس سوختن قیامت از بهر چراست
-
*حضرت خیام بزرگ مرد شاعر ایرانی*
چهارشنبه 3 دی 1393 22:36
جامیست که عقل آفرین میزندش صد بوسه زمهر بر جبین می زندش این کوزه گر دهر چنین جام لطیف می سازد و باز بر زمین می زندش * * ایزد چو نخواست آنچه من خواسته ام کی گر دد راست آنچه من خواسته ام گر هست ثواب آنچه او خاسته است پس جمله خطاست آنچه من خواسته ام
-
*غزل شماره 14*وحشی بافقی*
چهارشنبه 3 دی 1393 21:46
چیست قصد خون من آن ترک کافر کیش را ای مسلمانان نمی دانم گناه خویش را ای که پرسی موجب این ناله ها ی دل خراش سینه ام بشکاف تا بینی درون خویش را گر به بد نامی کشد کارم در آخر دور نیست من که نشنیدم در اول پند نیک اندیش را لطف خوبان گر چه دارد ذوق بیش از بیش لیک حالت دیگر بود بیداد بیش از بیش را حد وحشی نیست لاف عشق آن...
-
*شیرین سخن حضرت خیام*
چهارشنبه 3 دی 1393 15:23
*خوش باش که غصه بی کران خواهد بود* *بی چرخ قران اختران خواهد بود* *نقشی که زقالب تو خواهند زدن* *ایوان سرای دیگران خوا هد بود* * * *کم کن طمع از جهان و می زی خرسند* *از نیک و بد زمانه بگسل پیوند* *خوش باش چنان که هست این دور فلک* *هم بگذرد و نماند این روزی چند*
-
غزل شماره 6*وحشی بافقی*
سهشنبه 2 دی 1393 19:56
من آن مرغم که افکندم به دام صد بلا خود را به یک پرواز بی هنگام کردم مبتلا خود را نه دستی داشتم بر سر نه پایی داشتم بر گل به دست خویش کردم این چنینین بی دست و پا خود را چنان از طرح وضع ناپسند خود گریزانم که گر دستم دهد از خویش هم سازم جدا خود را گر این وضع است می تر سم که با چندین وفا داری شود لازم که پیشت وا نمایم بی...
-
غزل شماره 5*وحشی باقی*
سهشنبه 2 دی 1393 13:59
تازه شد آو ازۀ خوبی گلستان تو را نغمه سنج نو مبارک باد بستان تورا خوان زیبایی به نعمت های ناز آراست حسن نعمت این خوان گوا را باد مهمان تورا مدعی خوش کرد محکم در میان دامان سعی فر صتش بادا که گیرد سخت دا مان تو را باد پیمان تو با اغیار یارب استوار گر چه امکان درستی نیست پیمان تو را صد چو وحشی بستۀ زنجیر عشقت شد زنو بعد...
-
غزل شماره 4*وحشی بافقی*
سهشنبه 2 دی 1393 13:38
چند بدل فرو خورم این تف سینه تاب را در ته دوزخ افکنم جان پر اضطراب را تافته عشق دوزخی ز اهل نصیحت اندرو بر من و دل گماشته صد ملک عذاب را شوق به تاز یا نه گر دست بدین نمط زند زود سبک عنان کند سنگ گران رکاب را آنکه خدنگ نیمکُش می خورم از تغافلش کاش تمام کش کند نیم کش عتاب را خیل خیال کیست این کز در چشمخانه ها می کشد این...
-
دلم تنگ است
دوشنبه 1 دی 1393 20:33
* دلم تنگ است پرواز می خواهم * * تا کجا یش را نمی دانم *
-
شرین سخن خیام
جمعه 28 آذر 1393 21:42
گر کار فلک به عدل سنجیده بدی احوال فلک جمله پسندید ه بدی ور عدل بُدی به کار ها در گردون کی خاطر اهل فضل رنجیده بدی * هان کوزه گرا بپای اگر هشیاری تا چند کنی بر گل مردم خوا ری انگشت فریدون و کف کیخسرو بر چرخ نها ده ای چه می پنداری*
-
شکر سخن سعدی
جمعه 28 آذر 1393 21:25
ای صبا آرام جانی چون رسی آن جاکه دانی هم بکن گر می توا نی یک مهم ما کفایت آن بُت چین و خطا را آن نگار بی وفا را گو بکن با ری خدارا جانب یاری رعایت شحنه ی هجر تو هردم می برد صبرم به یغما داد خود را هم ستانم گر کند وصلت حما یت جانستا نی دلربایی پس زمن جویی جدایی خود به شیر بی وفایی پروریدستست دایت آن شکا یت ها که دارم...
-
سر گذشت وزندگانی وحشی بافقی
جمعه 28 آذر 1393 10:22
-
بر در خانه دشمن!/مهدی سهلی
شنبه 26 مهر 1393 14:55
من چو آیینه زدنیای صفا می آیم پیش جور تو به تسلیم و رضامی آیم * ساز نازک دلم و تار من از دام خیال که زآهنگ نسیمی به نوا می آیم * ناله ای گر که بر آری زسرصدق و صفا بادل خسته به دنبال صدا می آیم * رهرو کعبه ی مهرم من و با گرد سفر تا در مرو ه ی دل ها زصفا می آیم * کینه ی کس بدلم راه ندارد هرگز بر در خانه ی دشمن به دعا می...
-
فرهاد یکه تاز/مهدی سهیلی
شنبه 26 مهر 1393 12:34
در سوختن دلیرم در نغمه یکه تازم چنگم که می خوروشم شمعم که می گدازم * بابال نغمه هر صبح برآسمان شوقم با چنگ زهره هرشب در عرش اهتزازم * پروانه میگریزد از آتش درونم شمعست و اشک حسرت هنگام سوزو سازم * خوش دولتیست آن دم کز عشق و شور مستی در حالت دعا یم در خلو ت نیا زم * کی میرود زیا دم آن جذ به ها که گاهی با نُدبه در سکوتم...
-
پروانه باز!/مهدی سهیلی
شنبه 26 مهر 1393 02:16
*تو از عشق حقیقی بی نیازی* *دو رنگی کهنه کاری صهنه سازی* *تو یار مانیی عاشق تراشی !* *تو شمع ما نیی "پروانه بازی!"
-
نقش بینگار!/ مهدی سهیلی
شنبه 26 مهر 1393 02:01
به بستان ها نسیم نوبهارم به جنگل ها سرود آبشارم * به هر صحرا پیام فرودینم به هر گلشن نوای جوی بارم * به چشم مهوشان الماس اشکم به گوش نازنینان گوش وارم * زعهد کودکی درس محبت چه خوش تعلیم دادآموزگارم * منم نقاش و با اشکی چو شنگرف زنم بر چهره نقش بی نگارم! * گلنداما ! به گیسوی تو سوگند که بی چشمان مستت در خمارم * اگر...
-
کو هوشیار؟ /مهدی سهیلی
جمعه 25 مهر 1393 19:20
*بالا ی تورا که دیدکو پست نشد؟* *یا پای کشید از تو و ازدست نشد* * *کو عارف هشیارکه با دیدن تو* *از گردش جام نگهت مست نشد؟!* ***
-
میهمان گل/مهدی سهیلی
جمعه 25 مهر 1393 19:01
در فصل گل چو بلبل مستم به جان گل لبخند میزنم چو بیابم نشان گل * در جشن باغ خنده ی گل را عزیز دار شادی گزین که دیر نپایدزمان گل * در بسطری زعطربخاباندت به ناز یک شب اگر به باغ شوی میهمان گل * گل را مچین زشاخه که گریان شود بهار با گل وفا کنید شما را به جان گل! * آغوش خویش بستر بلبل کند زمهر ای جان من فدای دل مهربان گل *...
-
چراغ جان! /مهدی سهیلی
جمعه 25 مهر 1393 17:00
*ای خرمن جان آدمی سوختیست* *در عمر تو بس حکمت آموختنست* *خامش منشین وشعله در خویش افکن* *کاین "طرفه چراغست" که افروختنیست* ***
-
گوش به زنگ!/مهدی سهلی
جمعه 25 مهر 1393 16:44
*نمیدانی دلم بسیار تنگست* *میان ماوتو دیوار سنگ است* *به امیدی که برگردی دو باره* *نگاهم بردرو گوشم به زنگست* ***
-
الاهی...!
یکشنبه 20 مهر 1393 15:35
*الاهی غمم بار خاطرنباشد* *که درغم مرا جان صا برنباشد* * *الاهی نباشد وداعی و گرهست* *برای کسی بار آخر نباشد* * *به هنگام کوچ عزیزان الاهی* *نگه کردن ازچشم شاعرنباشد* * *الاهی کسی را که من دوست دارم* *به دوران عمرم مسافر نباشد* ***
-
خِش خِش پا! /مهدی سهلی
یکشنبه 20 مهر 1393 15:00
ای گوش دل من به گل آهنگ صدایت وی نای وجودم به تمنای نوا یت * چون بانگ پرندین تو از دو ربرآید مستانه دوِد در رگ من خون صدایت * با قافله ی صبح بیا همره خور شید تا جان بدمددرتن مابانگ درایت * بر چشمه ی مهتاب زده هاله ی ابر است یا ریخته بر مرمرتن زلف رهایت؟ * گرمژده ی دامم بدهی دانه نخواهم پروازکنم هچو کبوتر به هوایت *...
-
آینه ی تیره/مهدی سهلی
یکشنبه 20 مهر 1393 13:51
*در پیر خمیده هوسی پیدا نیست* *در پیکر بی جان نفسی پیدا نیست* * *گفتی که خدا زچشم من پنهانست* *در آینه ی تیره کسی پنهان نیست* ***
-
چند بیتی از حافظ شوریده هال دشتیتانی
شنبه 19 مهر 1393 01:11
*خبر آمدکه دشتستان بهاره* *زمین از خون فایز لاله زاره* * *خبر بر دلبر زارش رسانید* *که فایز یک تن و دشمن هزاره* * *سر زلف تو جانا ! لا م و میم است* *چو بسم ا لله الرحمن الرحیم است* * *به هفتادو دو ملت برده حسنت* *قدم از هجر تو مانند جیم است!* ***