اشعار طنز امید مهدی نژاد

2
دیش نامه
ای دیش تو بر بام و تو از دیش به تشویش
تشو یش رها کن که مصونی تو ز تشویش
پنهان چه کنی دیش دو متری به سر بام؟
یک سوی بنه پو شش و از دیش میند یش
از تاری تصویر مباش این همه دلگیر
از بابت ترفک منما این همه تشویش
مر غوب نبوده ست مگر نوع ال.ام.بی؟
کاین سان به تو تصویر دهدمحوو قاراشمیش
شب تا به سحر برسر با می پی تنظیم
از بام فرود آی و خجا لت بکش از خویش
دی بر سر هر بام یکی دیش عیان بود
امروز چو نیکو نگری بیشتر از پیش
گر چشم خرد باز کنی موقع دیدن
بر بام کسان دیش ببینی زیکی بیش
این سوی "عرب ست" بود آن سوی"سی.ان.ان"
این جانب ری می نگرد!آن سوی تجریش
این زیر بیلیتش بود از کیش الی قشم
آن تحت تیولش بود از قشم الی کیش
شرقی طلبی، دست بر این فیش فشاری
غربی طلبی،شست نهی بر سر آن فیش
تو دیش به بر داری و همسای ندارد
تو باغ دلت خرم و همسا ی دلش ریش
بر خیز و یکی کابل به همسا یه عطا کن
ای نان تو در سفره !بده لقمه به درویش
فریاد ازاین دیش که چون گاو زراعت
در مزرع افکار من و تو بزند خویش
این دیش چو مار است که هر سو بکشد سر
یا عقرب جراره که هرجا بزند نیش
لو فرض اگر دیش شود میش یقینا
جز برۀ ابرار نمی زاید از این میش
بس نکته که در دیش نهان است ولیکن
چون قافیه تنگ است نگردم پی باقی
*
قهوه قند پهلو شماره 28


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.