خانه ی هنر مندان"قطعه ی"هنر مندان/خلیل جوادی

باز یه هنر مند طراز اول
واسه اجاره مونده بود معطل
وقتی که دید یقه ش حسابی گیره
پا شد راه افتاد بره وام بگیره
بد جوری از شرا یطش خسته بود
هرجا که رفت درا به روش بسته بود

اومدنشس خودکار و ورداش نوشت
"خسته شدم، خسته از این سر نوشت"

زیر لبی زمزمه هایی ام کرد
تو مایه ی های"روزگارنامرد"

همسایه شون که این چیزارو می شنفت
اومد نشس کنارش و بهش گفت

"جناب استاد خدا بد نده
صدات میگه یه خورده حالت بده

این جوری که نمی مونه همیشه
سکته بزن بمیر ببین چی میشه

اگه یه روز تنت کفن ببینه
وزیر میاد تو مجلست میشینه

توی سا لن هایه سوپر مجلل
برات مراسم میگیرن مفصل

تو این چیزا مسعولا خیلی مردن
شروع می کنن به خرج کردن

با استفا ده از پو ل خو رداشون
عکستو میزنن رو بیلیوداشون

نوشته هاتو رو هو ا می قاپن
هر چی کتاب داشته باشی می چاپن"

وقتی که چشمش به کتابا افتاد
دو باره فرمود: "جناب استاد

پول کتاباتو کنار میذاشتی
الان تو مو لوی یه دکه داشتی

الان که وضع ما لیت آش و لاشه
برو بمیر دیگه غمت نباشه

اگه بخوای آپار تمان بگیری
بگی نگی بایدیکم بمیری

خونه بهت می دن بشینی، اما
شرطش اینه بری بهشت زهرا

برا اونا که زندگی رو باختن
اون جایه قطعه ی قشنگی ساختن

دارو درختش پر شاخ و برگه
امافقط برای بعد مرگه

وقتی بری دنیا به کامت می شه
محله و کو چه به نامت می شه

درسته خونه از خودت نداری
اما برای کشور افتخاری"

یارو یه ذره خدشو یه ور کرد
صدای تلوزیونو بیشتر کرد

بعد سلام وصلوات و این ها

که ما اینا شو میکنیم منها
جناب گوینده با عنده سرعت

خبر میداد ازکمکای دولت
می گف:میخوان اون و رآب دویستا

خونه بسازن واسه "ساندینیستا"
می خوان به خاطر رضای خدا
کمک کنن به دانیل او رتگا"

بهم نگین | اند|و چرا آوردم
وازه ی خارجی بکار بردم

نگین فلانی خارجی پسنده
برای همراهیه | اند |بنده

ما آم باید کمک کنی آنا
پول نداریم اقلکن زبانا

 





  

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.