الاهی
گهی به خود نگرم،
گویم:
از من زار تر کیست؟
گهی به تو نگرم،
گویم:
از من بزرگوارتر کیست؟
گاهی که بطینت خود افتد نظرم،
گو یم که من از هر چه به عا لم بترم.
چون ازصفت خویشتن اندر گذرم،
از عرش همی به خویشتن در نگرم.
ای سزای کرم و نوازنده عالم!
نه با وصل تو اندو ه است نه با یاد تو غم.
خصمی و شفیعی و گواهی و حکم.
آزا دشده از بند و جود و عدم،
در مجلس انس قدح شادی بر دست نهاده دما دم.