طلای صبح!/ مهدی سهیلی

خیال تو دل مارا شکوفه باران کرد
نمیرد آنکه بهر لحظه یاد یاران کرد
*
نسیم زلف تو در باغ خاطرم پیچید
دل خزان زده ام را پراز بهاران کرد
*
چراغ خانه ی آن دلفروز روشن بود
که ظلمت شب مارا ستاره باران کرد
*
دوچشم مست تونازم به لحظه های نگاه
*که هرچه کردبه ما، ناز آن خماران کرد
*
من از نگاه تو مستم بگو که ساقی بزم
چه باده بودکه در چشم ناز داران کرد؟
*
به گیسوان بلندت طلا ی صبح چکید
ببین که زلف تو هم، کار آبشا ران شد
*
دو چشم من که شبی از فراق، خواب نداشت
به یاد لاله ی رو یت هوای باران کرد
*
به روی شانه چو رقصیدزلف او زنسیم
چه گو یمت که چه با جان بیقراران کرد؟
*
هزار نغمه ز بلبل به شوق یک گل خاست
چنین هنر غم دل دادگی هزارن کرد
*
گلاب می چکداز خامه ات به جام غزل
شکفته، طبع تو را روی گلعذاران! 

 


نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.