آبی گنبدنما! مهدی سهیلی دی ماه 1365

جان فدای آن تو انا یی که ما را آفرید
وز برای رهنما یی انبیارا آفرید
*
ما همه بیمار دل بودیم و رنجو ر گناه
آن طبیب درد بی درمان دو ارا آفرید
*
تا صفا یابد دل ما همره اشک نیاز
لحظه های گرم شب های دعا را آفرید
*
بر سر ما بی ستو ن زد خیمه یی فیرو زه رنگ
پر ستاره آبی گنبد نمارا آ فرید
*
مستی بس تاک را بر پرده ی صد رنگ ریخت
چشم عا شق کش نگاه دلربارا آفرید
*
تا پریشانی بیا مو زد به زلف دلبران
از نسیم صد سحرباد صباا را آفرید
*
بهجتی از دیدن فرزند دارم هر نفس
لطفش این آیینه شادی فزارا آفرید
*
از برای شام تارم شب چرا غی خوا ستم
برق مهرش پرتو افکن شد سِِِها را آفرید
*
نازنینان بی و فایی را زخو یش آ موختند
و رنه گردا ننده ی دل هاو فا را آفرید
*
نقش شعر خو یش را در چشم مردم دیده ام
شکر آن ایزد که این آیینه ها را آفرید
*
ای سیه چشمان! نهال عمرتان سر سبز باد
نازم آن صو رتگری کز گل شمارا آفرید

*** 
 


   

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.