می رسد رو زی از مهدی سهیلی

عاقبت صید سفر شد یارما یادش به خیر
نازنیی بو دو از ما شد جدا یاش به خیر!
*
با فراقش یاد من تا عهد دیرین پر گرفت
گفتم ای دل سال های جان فزا یادش به خیر!
*
آن لب خندان که شب های غم و صبح نشات
بوسه میزد همچو گل بر روی ما یادش به خیر!
*
با همه بیگانه ماندم تا که از من دل برید
صحبت آن دلنواز آشِنا یادش به خیر!
*
رو زشیدایی دلم رقصد که سامان زنده باد
شام تنهایی به خود گویم سها یادش به خیر!
*
آن زمان ها کز گل دیدار فرزندان خویش 
داشتم گلخانه در باغ صبا یادش به خیر!
*
من جوان بودم میان کودکان گرمخو ی
رو زگارالفت و عهدِ وفا یادش به خیر!
*
شب که از ره می رسیدم خانه شور انگیز بود
ای خدا! آن گیرو دار بچه ها یادش به خیر!
*
شیون سامان به کیوان بود از جو ر سهیل
زان میان اشک سها وان ماجرا یادش به خیر!
*
تار گیسوی سهیلا بود در چنگ سروش
قیل و قال دخترم در سرسرا یادش به خیر!
*
قصه می گفتم برای کود کان چون شهر زاد
داستان دزد و نارنج طلایادش بخیر!
*
سال های عشرت ما بود و فرزندان چو ماه
ای دریغ آن سال ها وان ماه ها یادش به خیر!
*
یار رفت و عمر رفت و جمع ما پاشیده شد
راستی خوش عشرتی بود ای خدا یادش به خیر!
*
می رسد روزی که ازمن هم نماند غیر یاد
آن زمان بر تربتم گویی که ها: یادش به خیر!
                         فرو ردین 1366   
























نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.