سحری بود و دلم مست گل آ واز سروش
دیده پر اشک و لبم بسته و جانم به خروش
*
دلربا زمزمه ی بلبل شوریرده به باغ
نرم نرمک غزل باد بهاری درگوش
*
شب مهتابی و بزم چمن از نقره سپید
ماه در جلوه چنان دختر مهتاب فروش!
*
پی خوش بویی عالم همه جاپیک نسیم
شادمان پویه کنان عطر اقاقی بردوش
*
دختر غنچه به خواب خوش و نرگس بیدار
بلبلان گرمِ غزلخوانی و گل ها خاموش
*
بانوی بید سر زلف بر افشانده به باغ
شانه میزد همه دم باد سحربرگیسوش
*
شاخه یاقوت نشان بودزبسیاری گل
قامت سرو هم از نسترنان مخمل پوش
*
عندلیبی به کنارگل و سرگرم نیاز
که ببین حال من و ناز به عاشق مفروش!
*
روی گل در عرق شرم زتشویش وصال
پر بگشاده ی بلبل زدو سو چون آغوش!
*
لاله ها ساغرلرزنده ی بلبل که: بگیر
ارغوان ساقی پروانه ی لرزان که بنوش
*
رازها می شکفنداز لب گل وقت سهر
روشن آن دل که به هر حال بود راز نیوش
*
نقش هابُلعجب و چهره ی نقاش نهان
جان عارف همه روشن ز تما شای نقوش
*
مست آن منظره هابودم و دیوانه ی دوست
آنچنان مست که افتادم و رفتم از هوش
*
سر خوش ازباده ی توحیدنخفتم تا صبح
کاشکی هر نفسم عمر برآید چون دوش
*
چه شب عمر فزایی همه مستی همه شور
چه بها ری چه هوایی همه لذّت همه نوش!
***