میهمان گل/مهدی سهیلی


در فصل گل چو بلبل مستم به جان گل

لبخند میزنم چو بیابم نشان گل


*

در جشن باغ خنده ی گل را عزیز دار

شادی گزین که دیر نپایدزمان گل

*

در بسطری زعطربخاباندت به ناز

یک شب اگر به باغ شوی میهمان گل

*

گل را مچین زشاخه که گریان شود بهار

با گل وفا کنید شما را به جان گل!

*

آغوش خویش بستر بلبل کند زمهر

ای جان من فدای دل مهربان گل

*

وقتی تگرگ می شکند جام لاله را

از داغ او بگریه فتد باغبان گل

*

گویدکه:عمر میگذرد با شتاب باد

بشنو حدیث رفتن خود از زبان گل

*

گر عاشقی بیاو ببین لطف عشق را

شبنم چه نرم بوسه زند بر دهان گل!

*

الماس دانه دانه ی شبنم به گل نگر

بس دیدنیست چهره ی گوهر نشان گل

*

دست بهار گوهر باران صبح را

همچون نگین نشانده چه زیبا میان گل!

*

به به چه دلر باست که ماهی درآفتاب

زلف بلند خویش کند سای بان گل!

*

کو شهر زاد غنچه لبم در شب بهار؟

تا بشنو م به بوسه از او داستان گل!


***





نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.