فرهاد یکه تاز/مهدی سهیلی


در سوختن دلیرم در نغمه یکه تازم

چنگم که می خوروشم شمعم که می گدازم

*

بابال نغمه هر صبح برآسمان شوقم

با چنگ زهره هرشب در عرش اهتزازم

*

پروانه میگریزد از آتش درونم

شمعست و اشک حسرت هنگام سوزو سازم

*

خوش دولتیست آن دم کز عشق و شور مستی

در حالت دعا یم در خلو ت نیا زم

*

کی میرود زیا دم آن جذ به ها که گاهی

با نُدبه در سکوتم با گریه در نمازم؟

*

تاری ز زلف یاری یک شب به چنگم آمد

گفتم که چیستی؟گفت:من قصه یی درازم!

*

چشمان او به مستی گفتا که: دلفریبم

ناز نگاه گرمش گفتا که: دلنوا زم

*

من نغمه ام سرودم نایم نوای عودم

با ناله در عراقم با مویه در حجا زم

*

سلطان وقت خویشم در زیر قصر گردون

با یار همزبانم وز خو اجه بینیازم

*

دیوانه ی زمانم در عشق جان فشانم

مجنون کوچه گردم فرهاد یکه تازم!


***






نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.