شکر سخن سعدی

ای صبا آرام جانی چون رسی آن جاکه دانی 
هم بکن گر می توا نی یک مهم ما کفایت
آن بُت چین و خطا را آن نگار بی وفا را
گو بکن با ری خدارا جانب یاری رعایت
شحنه ی هجر تو هردم می برد صبرم به یغما
داد خود را هم ستانم گر کند وصلت حما یت
جانستا نی دلربایی پس زمن جویی جدایی
خود به شیر بی وفایی پروریدستست دایت
آن شکا یت ها که دارم از تو هم پیش تو گویم
نی چه گویم چون ندارد قصّه ی هجران نها یت
در هوای زلف بستت در فریب چشم مستت
سا کن میخانه گردد زا هد صاهب ولا یت
هر کسی را دلربایی همچو ذره در هوایی
قبله ی هر کس به جایی قبله ی سعدی سرایت*

نظرات 0 + ارسال نظر
امکان ثبت نظر جدید برای این مطلب وجود ندارد.